کلبه تنهایی من
کلبه تنهایی من

کلبه تنهایی من

دلنوشته

دلم تنگ است

‌هنوز  هم دلتنگ روزهای خوبی هستم که مثل برق و باد گذشت آه چه زود دیر شد . هنوز هم صدای نفسهای هم آغوشیت گوشم را پر میکند هنوز هم گرمی تنت صدای تپش قلب را حس میکنم میدانم که تو هم خوب یادت هست .یادت هست روزی که میگفتی پاهایت بی حس شده حتی چند ساات بعد از هم آغوشی و به راستی که منهم همین حس را داشتم و این حس تنها حس خوبیه که برام مونده و جالبیش اینه که منو داره آزار میده با ها بهت گفتم که به خاطر کاری که در حقت کردم خودمو نمیبخشم و نخواهم بخشید .خدا یا یه آروز دیگه بیشتر ندارم یک بار دیگر آغوش عشقم رو حس کنم بعد با کمال میل در اختیار تو هستم و هر تصمیمی برای من بگیری من مطیع بی چونو چرا هستم