شده تا نیمه ی شب در بزنی ، وا نکنند؟
یا دری را شده با سر بزنی ، وا نکنند؟!
پشت در ، بید بلرزی و به جایی برسی
که تهِ فاجعه پرپر بزنی ، وا نکنند؟!
روی یک پله ، درِ خانهی بیفرجامی
بتپی، قلب کبوتر بزنی ، وا نکنند؟!
تو بدانی که یکی هست که بیطاقت توست
باز تا طاقت آخر بزنی ، وا نکنند؟!
خندهای کردم و گفتم : دل من! گریه نکن
تو اگر صد شب دیگر بزنی ، وا نکنند!
این در بسته ، عزیز دل من! بسته به توست
شده باور کنی و در بزنی ، وا نکنند? !
کاش می شد نروی تا تک و تنها نشوم
بی تو دیوانه ترین عاشق شیدا نشوم
کاش می شد نروی یا که مرا هم ببری
تا که با چشم ترم این همه رسوا نشوم
سفرت زخم غریبی به دل من زده است
تا نیایی ز سفر من که مداوا نشوم
التماس همه دنیا بکنم برگردی
کاش می شد نروی غرق تمنا نشوم
دل من چشم به راه و نگران می پرسد:
چه شود گر نروی این همه تنها نشوم؟
ای عسل چشم خدا پشت و پناهت اما
بی تو ای کاش که من راهی فردا نشوم...
ﺩﯾﺸﺐ
ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﻭ
"ﭼﺸﻤﻢ " ﻣﯿﺒﺎﺭﯾﺪ
ﻣﺤﺾ ﺗﺴﮑﯿﻨﺶ ﮔﻔﺘﻢ
ﻗﻮﻝ ﻣﯿﺪﻫﻢ
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ
ﺣﺘﯽ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ
ﻭ ﺍﻣﺮﻭﺯ
ﺳﺮ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺍﻡ
"ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ " ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻢ
ﺗﺎ ﻧﻔﻬﻤﻨﻨﺪ
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ
ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺗﻮ ﺑﯿﺎﯾﯽ
ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ
ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﻧﺖ
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻭﺍﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ . . !
دکتر گــُــفـــــت آ آ آ آ آ آ کــــُـــــن.........
هــیــــچـــکــس نــفـــهـمـیــد دکتر در کــُـنـج گــَـلــــویـَـم
چــه دیــــد کــه در نــُـســخــه ام فقط نـــــوشــــت :
گـــــــــریـــــــه کــــــُـــن........!!!!!