کلبه تنهایی من
کلبه تنهایی من

کلبه تنهایی من

دلنوشته

آی کجاست این آغوشت؟

پُرم از شوق آغوش تو و ... بد می شود اما

تو را بوسیدن و... نقض نجابت می شود اما


تمام روز می خواهم فراموشش کنم افسوس

خیالش دم به دم از خاطرم رد می شود اما


اوایل گاه گاهی بود این طغیان آتشناک

اخیرا لعنتی یکریز و ممتد می شود اما


خیال بوسه ات صد بار تا حالا مرا می کشت

هوای بار دیگر دیدنت سد می شود اما


دلم روزی هزاران بار توبه می کند از عشق

شب از افسون گیسوی تو مرتد می شود اما


زدم فالی که آغوشت پناهم می شود آیا

بنازم خواجه حافظ را خوش آمد می شود اما...!

 

 

 

 


خمار چشمانت هستم

نقش ِچشمان ِخمارت ، چه کشیدن دارد !

سایه ساران ِدو زلفت ، چه لمیدن دارد !


آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه

حس ِمستی لبت ، طعم ِچشیدن دارد


مثل ِموسیقی ِشوری ، که بیات ِتُرکش

پرده ها دارد و بی پرده ، شنیدن دارد


این تپش چیست ، که در سینه ی لرزان ِتو نیز

همچو آهوبره ای ، شوق ِجهیدن دارد


تو تمنای ِغزل کردی و گلواژه شکفت

گل ، ز گلخانه ی دامان ِتو چیدن دارد


عطر ِگیسوی ِتو را گر ببرد ، دست ِنسیم

تا فرا سوی ِزمان ، باز دویدن دارد


بهتر از هر گل ِنازی و به نازت ، نازم

نازنین ! هر چه کنی ناز ، خریدن دارد


از شکوفایی ِآن غنچه ی لب دانستم

بغض ِنمناک ِترک خورده ، مکیدن دارد


تا کجا می بردم ، خواب ِخیال انگیزت ؟

جشن ِبیداری ِاین خواب ، چه دیدن دارد ؟


جمعی از خواب وخیالت ، دهنم آب افتاد

واقعا‍ً نقش َخیال ِتو ، کشیدن دارد ! !

مست شدم

تابحال ، از عسل ِ چشم کسی مَست شدی ؟!!

تا بحال ، عاشق ِ دیـوانـه ی سرمست شدی ؟


من همان عاشق ِ دیوانه ی سرمست ِ توأم!!!!

تـو بـه اندازه ی من پای کسی هـرز شدی ؟


وقتی از خلسه ی آغوش ِ تـو بر می گردم!!!!

تـو هم آشفته ی آن بوسه ی بی مرز شدی ؟


من که از دوری تـو تـار ِ دلم می لـرزد!

تو هم اندازه ی من این همه دلتنگ شدی ؟


هوس ِ خواستنت ، مثل ِعسل شیرین است

تو بگو ، عاشق ِ این قلب ِ پُر از درد شدی ؟

سلام 

این اولین پست من تو این وبلاگه از این به بعد پستام شروع میشه